تاریخ: دوشنبه 4 مهر 1390 - 22:53 عنوان: پاسخ به «امام علي (ع) و نور تابناك نهج البلاغه»
مدیريت كل سایت
عضو شده در: 19 شهریور 1384 پست: 1201 محل سکونت: ساوه
امتياز: 28580
سلام؛
دوستان اگر متن تایپ شده کل نهج البلاغه رو پیدا کردید بهم اطلاع بدید.
ما قصد داریم نرم افزاری طراحی کنیم که هر بار که کاربر سیستمش رو روشن میکنه، یک حدیث یا خطبه یا حکمت از نهج البلاغه بهش نشون داده بشه.
اینطوری میتونه به مرور کل نهج البلاغه رو مطالعه کنه.
همینطور، سایتی که به صورت روزانه به کاربر یک حدیث و امثالهم رو نشون میده.
تاریخ: چهارشنبه 13 مهر 1390 - 08:08 عنوان: پاسخ به «امام علي (ع) و نور تابناك نهج البلاغه»
همكار در ساوهسرا
عضو شده در: 16 تیر 1390 پست: 1290 محل سکونت: ساوه
امتياز: 33520
حکمت اقتصادی- اجتماعی
در حکمت 468 میخوانیم: مردم را روزگاری دشوار در پیش است که توانگر اموال خود را سخت نگهدارد، در صورتی که به بُخل ورزی فرمان داده نشد. بَدان در آن روزگار بلند مقام و نیکان خوار گردند و با درماندگان به ناچاری خرید و فروش میکنند در حالی که رسول خدا (ص) از معامله با درماندگان نهی فرموده.
تاریخ: چهارشنبه 11 آبان 1390 - 20:37 عنوان: پاسخ به «امام علي (ع) و نور تابناك نهج البلاغه»
همكار در ساوهسرا
عضو شده در: 16 تیر 1390 پست: 1290 محل سکونت: ساوه
امتياز: 33520
در حکمت 454 میخوانیم:
فرزند آدم را با فخر فروشی چه کار؟ او که در آغاز نطفهای گندیده، و در پایان مرداری بدبو است، نه میتواند روزی خویشتن را فراهم کند و نه مرگ را از خود دور نماید.
تاریخ: جمعه 13 آبان 1390 - 14:29 عنوان: پاسخ به «امام علي (ع) و نور تابناك نهج البلاغه»
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 3 آذر 1389 پست: 237 محل سکونت: یه گوشه دنیا
امتياز: 6270
سلام آقا حمید
نقل قول:
سلام؛
دوستان اگر متن تایپ شده کل نهج البلاغه رو پیدا کردید بهم اطلاع بدید.
ما قصد داریم نرم افزاری طراحی کنیم که هر بار که کاربر سیستمش رو روشن میکنه، یک حدیث یا خطبه یا حکمت از نهج البلاغه بهش نشون داده بشه.
اینطوری میتونه به مرور کل نهج البلاغه رو مطالعه کنه.
همینطور، سایتی که به صورت روزانه به کاربر یک حدیث و امثالهم رو نشون میده.
باشه چشم ؛ من یه زمانی فایل ورد اش رو داشتم ولی نمی دونم الان کجا ذخیره کردم
نرم افزار برای گوشی هم داشتم ؛ اگه پیدا کنم حتماً در اختیارتون میزارم ،
مطمئناً نرم افزاری که میخواهین درست کنین جالب میشه ؛ از نرم افزار های قبلی مجموعه آفتابگردان مشخصه
آرزوی موفقیت برای شما و گروه آفتابگردان
منابع مقاله:
فصلنامه مکتب اسلام، شماره 4، ؛
پروفسور هانری کربن، محقق و شرق شناس معروف فرانسوی، نهج البلاغه را از مهمترين سرچشمه هايی معرفی کرد که متفکران شيعه پيوسته از آن سيراب شده اند.
در قسمتی از گفتار او آمده است که بعد از قرآن و احاديث پيامبر اسلام(ص)، نهج البلاغه در درجه نخست اهميت قرار دارد وتفکر فلسفی شيعه به آن وابسته است.
استاد امين نخله، يکی از صاحبنظران مسيحيت، در جواب شخصی که از او درخواست کرده بود که صد کلمه از نهج البلاغه را برای اوانتخاب کند، می گويد: به خدا قسم نمی توانم.
چگونه از ميان صدها کلمه کهربار تعداد صد کلمه آن را انتخاب کنم. من از انتخاب يک کلمه آن هم عاجز هستم، زيرا اين کاردرست به اين می ماند که دانه ياقوتی را از کنار دانه های ديگربردارم.
بولس سلامه، استاد شاعر و نويسنده معروف مسيحی لبنانی، درباره نهج البلاغه می گويد: نهج البلاغه اثر جاودانه ای است که انسان رابه شناخت انديشه بزرگ علی ابن طالب (عليه السلام) وادارمی سازد و هيچ کتابی جز قرآن بر آن برتری ندارد.
جرج جرداق نويسنده و ادیب معروف مسيحی، نهج البلاغه را بيانی رساتر از هر بيانی دانسته است که تا انسان هست و انديشه انسانی وجود دارد، با ذوق هنری و ادبی انسان پيوند ناگسستنی خواهد داشت.
منبع گزارش
تاریخ: چهارشنبه 3 اسفند 1390 - 12:40 عنوان: پاسخ به «امام علي (ع) و نور تابناك نهج البلاغه»
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
علی عليه السلام درباره خدمت رسانی کارگزار به جامعه، در سفارشی اکيد به يار مورد اعتماد خود مالک اشتر، به هنگام واگذاری حکم ولايت مصر فرمود:
خدا را خدا را، در طبقه فرودست جامعه که چاره ای ندارند، مساکين و محتاجان و اهل فقر شديد و طالبان عطايا که خانه نشين شده اند. زيرا که برخی از آنان سائل به برآوردن حاجاتشان هستند و برخی زبان حال آنها تقاضای حاجت است. پس طغيان نعمت، تو را از خدمت به آنان باز ندارد، چرا که عذری از تو پذيرفته نيست که حق فقيران را ضايع گردانی. از اين رو، تلاش و کوشش خود را از خدمت به آنان باز ندار و با کبر و منيت از آنان روی نگردان.
منبع گزارش
حوزه نت
این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در سهشنبه 9 اسفند 1390 - 06:29 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
آقاي نيرومند طبق درخواست شما درسايت مركز ايراني اسلامي امام علي (ع) تورنتو - كانادار به متن كامل نهج البلاغه با تقسيمات علمي و ترجمه رسا برخورد كردم. در ادرس زير مي توانيد متن كامل نهج البلاغه را ملاحظه فرمائيد.
آدرس سايت
کد:
http://www.iicia.com/fa/nahjol-balagheh.php
متن نهج البلاغه كامل بامتن اصلي و ترجمه فارسي
کد:
http://www.imamalinet.net/per/nahj-al/index.htm
سايت ارتباط و درخواست دانلود از مركز ايراني اسلامي امام علي (ع) در تورنتو - كانادا
کد:
http://www.iicia.com/fa/contact.php
آدرس - مركز ایرانی اسلامی امام علی (ع
شماره 120 خیابان برماندزی، ضلع جنوبی خیابان اگلینتون شرقی ، بین دان ولی پارک وی و ویکتوریا پارک
M4A 1X5 کد پستی
تورنتو ، انتاریو ، کانادا
:تلفن
416-759-3019
i
کد:
nfo@imamali.ca
:پست الكترونیكی
----------------------------
با تماس با اين مركز ايراني اسلامي امام علي (ع ) ميتوانيد رسما درخواست دانلودكامل را بنمائيد. فكر كنم حتما خوشحال نيز خواهند شد. به ترتيب شماره خطابه هاي نهج البلاغه را در اينجا نمايش داده ميشود .
اميدوارم مورد استفاده واقع گردد. با سپاس فراوان
این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در دوشنبه 8 اسفند 1390 - 19:50 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
تاریخ: دوشنبه 8 اسفند 1390 - 19:48 عنوان: پاسخ به «امام علي (ع) و نور تابناك نهج البلاغه شماره 1»
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
[ 1 ] و من خطبة له ع يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم و فيها ذكر الحج و تحتوي على حمد الله و خلق العالم و خلق الملائكة و اختيار الأنبياء و مبعث النبي و القرآن و الأحكام الشرعية
در اين خطبه ، سخن از آغاز آفرينش آسمان و زمين و آفرينش آدم ( ع ) است .
حمد باد خداوندى را كه سخنوران در ثنايش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهايش عاجز آيند و كوشندگان هر چه كوشند ، حق نعمتش را آنسان كه شايسته اوست ، ادا كردن نتوانند . خداوندى ، كه انديشههاى دور پرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند . خداوندى كه فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهايتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان يافت ، كه در زمان نگنجد و مدت نپذيرد . آفريدگان را به قدرت خويش بيافريد و بادهاى باران زاى را بپراكند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخرههاى كوهساران ، زمينش را از لرزش بازداشت .
اساس دين ، شناخت خداوند است و كمال شناخت او ، تصديق به وجود اوست و كمال تصديق به وجود او ، يكتا و يگانه دانستن اوست و كمال اعتقاد به يكتايى و يگانگى او ، پرستش اوست . دور از هر شايبه و آميزهاى و ، پرستش او زمانى از هر شايبه و آميزهاى پاك باشد كه از ذات او ، نفى هر صفت شود زيرا هر صفتى گواه بر اين است كه غير از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر اين است كه غير از صفت خود است .
[ 31 ]
هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند ، او را به چيزى مقرون ساخته و هر كه او را به چيزى مقرون دارد ، دو چيزش پنداشته و هر كه دو چيزش پندارد ، چنان است كه به اجزايش تقسيم كرده و هر كه به اجزايش تقسيم كند ، او را ندانسته و نشناخته است . و آنكه به سوى او اشارت كند محدودش پنداشته و هر كه محدودش پندارد ، او را بر شمرده است و هر كه گويد كه خدا در چيست ، خدا را درون چيزى قرار داده و هر كه گويد كه خدا بر روى چيزى جاى دارد ، ديگر جايها را از وجود او تهى كرده است .خداوند همواره بوده است و از عيب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان كه از عدم به وجود آمده باشد ، با هر چيزى هست ، ولى نه به گونهاى كه همنشين و نزديك او باشد ، غير از هر چيزى است ، ولى نه بدان سان كه از او دور باشد . كننده كارهاست ولى نه با حركات و ابزارها . به آفريدگان خود بينا بود ، حتى آن زمان ، كه هنوز جامه هستى بر تن نداشتند . تنها و يكتاست زيرا هرگز او را يار و همدمى نبوده كه فقدانش موجب تشويش گردد . موجودات را چنانكه بايد بيافريد و آفرينش را چنانكه بايد آغاز نهاد . بىآنكه نيازش به انديشهاى باشد يا به تجربهاى كه از آن سود برده باشد يا به حركتى كه در او پديد آمده باشد و نه دل مشغولى كه موجب تشويش شود . آفرينش هر چيزى را در زمان معينش به انجام رسانيد و ميان طبايع گوناگون ، سازش پديد آورد و هر چيزى را غريزه و سرشتى خاص عطا كرد . و هر غريزه و سرشتى را خاص كسى قرار داد ، پيش از آنكه بر او جامه آفرينش پوشد ، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پيچ و خم هر كارى را مىدانست . آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شكافته را پديد آورد و به هر سوى راهى گشود و هواى فرازين را بيافريد و در آن آبى متلاطم و متراكم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سختوزنده توفانزاى نهاد . و فرمان داد ، كه بار خويش بر پشت استوار دارد و نگذارد كه فرو ريزد ، و در همان جاى كه مقرر داشته بماند . هوا در زير آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جريان يافت . [ و تا آن آب در تموج آيد ] ، باد ديگرى بيافريد و اين باد ، سترون بود كه تنها كارش ، جنبانيدن آب بود . آن باد همواره در وزيدن بود وزيدنى تند ، از جايگاهى دور و ناشناخته . و فرمانش داد كه بر آن آب موّاج ،
[ 33 ]
وزيدن گيرد و امواج آن دريا برانگيزد و آنسان كه مشك را مىجنبانند ، آب را به جنبش واداشت . باد به گونهاى بر آن مىوزيد ، كه در جايى تهى از هر مانع بوزد . باد آب را پيوسته زير و رو كرد و همه اجزاى آن در حركت آورد تا كف بر سر برآورد ، آنسان كه از شير ، كره حاصل شود . آنگاه خداى تعالى آن كفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بيافريد . در زير آسمانها موجى پديد آورد تا آنها را از فرو ريختن باز دارد . و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بىهيچ ستونى كه بر پايشان نگه دارد يا ميخى كه اجزايشان به هم پيوسته گرداند . سپس به ستارگان بياراست و اختران تابناك پديد آورد و چراغهاى تابناك مهر و ماه را بر افروخت ، هر يك در فلكى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرك .سپس ، ميان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونهگون فرشتگان پر نمود . برخى از آن فرشتگان ، پيوسته در سجودند ، بىآنكه ركوعى كرده باشند ، برخى همواره در ركوعند و هرگز قد نمىافرازند . صف در صف ، در جاى خود قرار گرفتهاند و هيچ يك را ياراى آن نيست كه از جاى خود به ديگر جاى رود . خدا را مىستايند و از ستودن ملول نمىگردند . هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهايشان سستى نگيرد و غفلت فراموشى بر آنان چيره نگردد .
گروهى از فرشتگان امينان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مىرسانند و آنچه مقدر كرده و مقرر داشته ، به زمين مىآورند و باز مىگردند . گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اويند . شمارى از ايشان پايهايشان بر روى زمين فرودين است و گردنهايشان به آسمان فرازين كشيده شده و اعضاى پيكرشان از اقطار زمين بيرون رفته و دوشهايشان آنچنان نيرومند است كه توان آن دارند كه پايههاى عرش را بر دوش كشند . از هيبت عظمت خداوندى ياراى آن ندارند كه چشم فرا كنند ، بلكه ، همواره ، سر فروهشته دارند و بالها گرد كرده و خود را در آنها پيچيدهاند . ميان ايشان و ديگران ، حجابهاى عزّت و عظمت فرو افتاده و پردههاى قدرت كشيده شده است . هرگز پروردگارشان را در عالم خيال و توهم تصوير نمىكنند و به صفات مخلوقات متصفش نمىسازند و در مكانها محدودش نمىدانند و براى او همتايى نمىشناسند و به او اشارت نمىنمايند .
[ 35 ]
هم از اين خطبه [ در صفت آفرينش آدم ( عليه السلام ) ] آنگاه خداى سبحان ، از زمين درشتناك و از زمين هموار و نرم و از آنجا كه زمين شيرين بود و از آنجا كه شورهزار بود ، خاكى بر گرفت و به آب بشست تا يكدست و خالص گرديد . پس نمناكش ساخت تا چسبنده شد و از آن پيكرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشكش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالينه . و تا مدتى معين و زمانى مشخص سختش گردانيد . آنگاه از روح خود در آن بدميد . آن پيكر گلين كه جان يافته بود ، از جاى برخاست كه انسانى شده بود با ذهنى كه در كارها به جولانش درآورد و با انديشهاى كه به آن در كارها تصرف كند و عضوهايى كه چون ابزارهايى به كارشان گيرد و نيروى شناختى كه ميان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بويها و رنگها و چيزها را دريابد . معجونى سرشته از رنگهاى گونهگون .
برخى همانند يكديگر و برخى مخالف و ضد يكديگر . چون گرمى و سردى ، ترى و خشكى [ و اندوه و شادمانى ] . خداى سبحان از فرشتگان امانتى را كه به آنها سپرده بود ، طلب داشت و عهد و وصيتى را كه با آنها نهاده بود ، خواستار شد كه به سجود در برابر او اعتراف كنند و تا اكرامش كنند در برابرش خاشع گردند .پس ، خداى سبحان گفت كه در برابر آدم سجده كنيد . همه سجده كردند مگر ابليس كه از سجده كردن سر بر تافت . گرفتار تكبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چيره شده بود . بر خود بباليد كه خود از آتش آفريده شده بود و آدم را كه از مشتى گل سفالين آفريده شده بود ، خوار و حقير شمرد . خداوند ابليس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود كيفرش دهد و تا آزمايش و بلاى او به غايت رساند و آن وعده كه به او داده بود ، به سر برد . پس او را گفت كه تو تا روز رستاخيز از مهلت داده شدگانى .
آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد ، سرايى كه زندگى در آن خوش و آرام بود و جايگاهى همه ايمنى . و از ابليس و دشمنىاش برحذر داشت . ولى دشمن كه آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشين نيكان ديد ، بر او رشك برد . آدم يقين خويش بداد و شك بستد و اراده استوارش به سستى گراييد و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشيمانى و حسرت بدل شد . ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و كلمه رحمت خويش به
[ 37 ]
او بياموخت و وعده داد كه بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند . ليكن نخست او را به اين جهان بلا و محنت و جايگاه زادن و پروردن فرو فرستاد . خداوند سبحان از ميان فرزندان آدم ، پيامبرانى برگزيد و از آنان پيمان گرفت كه هر چه را كه به آنها وحى مىشود ، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند ، به هنگامى كه بيشتر مردم ، پيمانى را كه با خدا بسته بودند ، شكسته بودند و حق پرستش او ادا نكرده بودند و براى او در عبادت شريكانى قرار داده بودند و شيطانها از شناخت خداوند ، منحرفشان كرده بودند و پيوندشان را از پرستش خداوندى بريده بودند . پس پيامبران را به ميانشان بفرستاد . پيامبران از پى يكديگر بيامدند تا از مردم بخواهند كه آن عهد را كه خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را كه از ياد بردهاند ، فرا ياد آورند و از آنان حجّت گيرند كه رسالت حق به آنان رسيده است و خردهاشان را كه در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگيزند . و نشانههاى قدرتش را كه بر سقف بلند آسمان آشكار است به آنها بنمايانند و هم آنچه را كه بر روى زمين است و آنچه را كه سبب حياتشان يا موجب مرگشان مىشود به آنان بشناسانند و از سختيها و مرارتهايى كه پيرشان مىكند يا حوادثى كه بر سرشان مىتازد ، آگاهشان سازند . خداوند بندگان خود را از رسالت پيامبران ، بىنصيب نساخت بلكه همواره بر آنان ، كتاب فرو فرستاد و برهان و دليل راستى و درستى آيين خويش را بر ايشان آشكار ساخت و راه راست و روشن را خود در پيش پايشان بگشود . پيامبران را اندك بودن ياران ، در كار سست نكرد و فراوانى تكذيب كنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى كه پيشين بودند ، نام پيامبرانى را كه زان سپس خواهند آمد ، گفته بود و برخى را كه پسين بودند ، به پيامبران پيشين شناسانده بود .قرنها بدين منوال گذشت و روزگاران سپرى شد . پدران به ديار نيستى رفتند و فرزندان جاى ايشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه ( صلى اللّه عليه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پايان برد . در حالى كه از پيامبران برايش پيمان گرفته شده بود . نشانههاى پيامبرىاش آشكار شد و روز ولادتش با كرامتى عظيم همراه بود . در اين هنگام مردم روى زمين به كيش و آيين پراكنده بودند
[ 39 ]
و هر كس را باور و عقيدت و آيين و رسمى ديگر بود : پارهاى خدا را به آفريدگانش تشبيه مىكردند . پارهاى او را به نامهايى منحرف مىخواندند و جماعتى مىگفتند كه اين جهان هستى ، آفريده ديگرى است . خداوند به رسالت محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) آنان را از گمراهى برهانيد و ننگ جهالت از آنان بزدود . خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) عطا كرد و براى او آن را پسنديد كه در نزد خود داشت . پس عزيزش داشت و از اين جهان فرودين كه قرين بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و كريمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد .
محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) نيز در ميان امّت خود چيزهايى به وديعت نهاد كه ديگر پيامبران در ميان امّت خود به وديعت نهاده بودند زيرا هيچ پيامبرى امّت خويش را بعد از خود سرگردان رها نكرده است ، بىآنكه راهى روشن پيش پايشان گشوده باشد يا نشانهاى صريح و آشكار براى هدايتشان قرار داده باشد . محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) نيز كتابى را كه از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود ، در ميان شما نهاد ، كتابى كه احكام حلال و حرامش در آن بيان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود . معلوم داشته كه چه كارهايى مباح است و چه كارهايى واجب يا حرام . خاص و عام چيست و در آن اندرزها و مثالهاست . مطلق و مقيد و محكم و متشابه آن را آشكار ساخته . هر مجملى را تفسير كرده و گره هر مشكلى را گشوده است . و نيز چيزهايى است كه براى دانستنش پيمان گرفته شده و چيزهايى است كه به نادانستنش رخصت داده شده . احكامى است كه در كتاب خدا به وجوب آن حكم شده و در سنت ، آن حكم نسخ گشته و احكامى است كه در سنت ، به وجوب آن تاكيد شده ولى در كتاب به تركش رخصت داده شده و نيز اعمالى است كه چون زمانش فرازآيد ، واجب و چون زمانش سپرى گردد ، وجوبش زايل شود . و در باب امورى كه ارتكاب آن گناه كبيره است و خدا به كيفر آن ، وعيد آتش دوزخ داده و امورى كه ارتكاب آن گناه صغيره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى كه اندك آن هم پذيرفته آيد و هر كس مخير است كه بيش از آن هم به جاى آورد .
[ 41 ]
و از اين خطبه [ در ذكر حج ] خداوند ، حج خانه خود را بر شما واجب گردانيد و خانه خود را قبلهگاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان كه ستوران به آبشخور روى نهند و كبوتران به آشيانه پناه برند ، بدان درآيند . خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف كنند . و از ميان بندگان خود كسانى را برگزيد تا صلاى دعوت او شنيدند و اجابت كردند و سخن حق تصديق نمودند و در آنجا پاى نهادند كه پيامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند كه گرد عرشش طواف مىكنند و در اين سودا كه سرمايهشان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل كردند و تا به ميعاد آمرزش او دست يابند بر يكديگر پيشى جستند . خداوند ، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و كعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فريضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانيد و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت : « براى خدا حج آن خانه بر كسانى كه قدرت رفتن به آن داشته باشند ، واجب است و هر كه راه كفر پيش گيرد بداند كه خدا از جهانيان بىنياز است » ( 1 ) .
منبع گزارش سايت مركز ايراني اسلامي امام علي (ع) تورنتو - كانادا
پس از بازگشتش از صفين او را سپاس مىگويم و خواستار فزونى نعمت او هستم و بر آستان عزتش سر تسليم نهادهام و خواهم كه مرا از گناه در امان نگه دارد . از او يارى مىجويم كه نيازمند آنم كه نيازم برآورد . هر كس را كه او راه بنمايد ، گمراه نگردد و هر كس را كه با او دشمنى ورزد ، كس زينهار ندهد ، هركس را كه تعهد كند ، بىچيز نشود كه تعهدش از هر چه به سنجش آيد ، افزون است و از هر چه اندوختنى است برتر . و شهادت مىدهم كه خداوندى جز اللّه ، خداى يكتا نيست . يگانه است و بىهيچ شريكى .
[ 43 ]
شهادت مىدهم ، شهادتى كه خلوصش از بوته آزمايش نيكو برآمده باشد و اعتقاد به آن با صفاى نيت همراه بود . بدان چنگ در مىزنم ، همواره تا آنگاه كه ما را زنده مىدارد و مىاندوزيم آن را براى روزهاى هولناكى كه در پيش داريم . چنين شهادتى نشان عزم جزم ما در ايمان است و سرلوحه نيكوكارى و خشنودى خداوند است و ، سبب دورساختن شيطان . و شهادت مىدهم كه محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) بنده او و پيامبر اوست كه او را فرستاد با آيينى چون آفتاب تابنده ، پرآوازه و دانشى برتر و كتابى نوشته شده و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع تا حق از باطل بازشناساند ، و زنگ شبهت از دلها بزدايد . محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) براى اثبات پيامبرى خويش حجتها آورد و مردمان را با آيات كتاب خود بيم داد و با ذكر عقوبتها و كيفرها كه بر امتهاى پيشين رفته بود ، بترسانيد .
مردمان در فتنههايى گرفتار بودند ، كه در آن رشته دين گسسته بود و پايه يقين شكست برداشته و مىلرزيد . هركس به چيزى كه خود اصل مىپنداشت چنگ زده بود . كارها پراكنده و درهم ، راه بيرون شدن از آن فتنهها باريك ، طريق هدايت مسدود و كورى و بىخبرى آنسان شايع و همهگير كه هدايت را آوازهاى نبود . خدا را گناه مىكردند و شيطان را يار و ياور بودند . ايمان خوار و ذليل بود ، ستونهايش از هم گسيخته و نشانههايش دگرگون و راههايش ويران و جادههايش محو و ناپديد . همگان در راه شيطان گام مىزدند و از آبشخور او مىنوشيدند . به يارى اين قوم بود كه شيطان پرچم پيروزى برافراشت و فتنهها برانگيخت و آنان را در زير پاهاى خود فرو كوفت و پى سپر سمهاى خود نمود . آنان ، در آن حال ، حيرت زده و نادان و فريب خورده بودند و بهترين خانهها ( 1 ) را بدترين همسايه . شبها خواب به چشمانشان نمىرفت و سرمه ديدگانشان سرشك خونين بود . آنجا سرزمينى بود كه بر دانايش چون ستوران لگام مىزدند و نادانش را بر اورنگ عزت مىنشاندند .
و از اين خطبه [ در وصف آل محمد ( ص ) ] آل محمد امينان اسرار خداوندند و پناهگاه اوامر او و معدن علم او و مرجع حكمت او و خزانه كتابهاى او و قلههاى رفيع دين او . قامت خميده دين به پايمردى آنان راستى گرفت ، و لرزش اندامهايش به نيروى ايشان آرامش يافت .
45
و از اين خطبه [ درباره منافقان ] گناه مىكارند و كشته خويش به آب غرور آب مىدهند و هلاكت مىدروند . در اين امّت هيچ كس را با آل محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) مقايسه نتوان كرد . كسانى را كه مرهون نعمتهاى ايشاناند با ايشان برابر نتوان داشت ، كه آل محمد اساس ديناند و ستون يقين كه افراط كاران به آنان راه اعتدال گيرند و واپس ماندگان به مدد ايشان به كاروان دين پيوندند . ويژگيهاى امامت در آنهاست و بس . و وراثت نبوّت منحصر در ايشان . اكنون حق به كسى بازگشته كه شايسته آن است و به جايى باز آمده كه از آنجا رخت بر بسته بود .
منبع گزارش سايت مركز ايراني اسلامي امام علي (ع) در تورنتو - كانادا
تاریخ: سهشنبه 9 اسفند 1390 - 17:00 عنوان: پاسخ به «امام علي (ع) و نور تابناك نهج البلاغه شماره 1»
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
3 خطبهاى از آن حضرت ( ع )
معروف به خطبه شقشقيه
آگاه باشيد . به خدا سوگند كه « فلان » خلافت را چون جامهاى بر تن كرد و نيك مىدانست كه پايگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسياب . سيلها از من فرو مىريزد و پرنده را ياراى پرواز به قله رفيع من نيست . پس ميان خود و خلافت پردهاى آويختم و از آن چشم پوشيدم و به ديگر سو گشتم و رخ برتافتم . در انديشه شدم كه با دست شكسته بتازم يا بر آن فضاى ظلمانى شكيبايى ورزم ، فضايى كه بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پيرى رسند و مؤمن ، همچنان رنج كشد تا به لقاى پروردگارش نايل آيد . ديدم ، كه شكيبايى در آن حالت خردمندانهتر است و من طريق شكيبايى گزيدم ، در حالى كه ، همانند كسى بودم كه خاشاك به چشمش رفته ،و استخوان در گلويش مانده باشد . مىديدم ، كه ميراث من به غارت مىرود . تا آن « نخستين » به سراى ديگر شتافت و مسند خلافت را به ديگرى واگذاشت .
شتان ما يومى على كورها و يوم حيان اخى جابر ( 1 ) « چه فرق بزرگى است ميان زندگى من بر پشت اين شتر و زندگى حيان برادر جابر » .
[ 47 ]
اى شگفتا . در آن روزها كه زمام كار به دست گرفته بود همواره مىخواست كه مردم معافش دارند ولى در سراشيب عمر ، عقد آن عروس را بعد از خود به ديگرى بست . بنگريد كه چسان دو پستانش را ، آن دو ، ميان خود تقسيم كردند و شيرش را دوشيدند . پس خلافت را به عرصهاى خشن و درشتناك افكند ، عرصهاى كه درشتىاش پاى را مجروح مىكرد و ناهموارىاش رونده را به رنج مىافكند . لغزيدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد . صاحب آن مقام ، چونان مردى بود سوار بر اشترى سركش كه هرگاه مهارش را مىكشيد ، بينىاش مجروح مىشد و اگر مهارش را سست مىكرد ، سوار خود را هلاك مىساخت . به خدا سوگند ، كه در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سركشى . هم دستخوش بىثباتى بودند و هم اعراض از حق . و من بر اين زمان دراز در گرداب محنت ، شكيبايى مىورزيدم تا او نيز به جهان ديگر شتافت و امر خلافت را در ميان جماعتى قرار داد كه مرا هم يكى از آن قبيل مىپنداشت . بار خدايا ، در اين شورا از تو مدد مىجويم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خليفه نخستين ترديد روا داشتند ، كه اينك با چنين مردمى همسنگ و همطرازم شمارند . هرگاه چون پرندگان روى در نشيب مىنهادند يا بال زده فرا مىپريدند ، من راه مخالفت نمىپيمودم و با آنان همراهى مىنمودم . پس ، يكى از ايشان كينه ديرينهاى را كه با من داشت فراياد آورد و آن ديگر نيز از من روى بتافت كه به داماد خود گرايش يافت . و كارهاى ديگر كردند كه من از گفتنشان كراهت دارم . آنگاه « سومى » برخاست ، در حالى كه از پرخوارگى باد به پهلوها افكنده بود و چونان ستورى كه همّى جز خوردن در اصطبل نداشت . خويشاوندان پدريش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و ميل فراوان خوردند كه اشتران ، گياه بهارى را . تا سرانجام ، آنچه را تابيده بود باز شد و كردارش قتلش را در پى داشت . و شكمبارگيش به سر درآوردش . بناگاه ، ديدم كه انبوه مردم روى به من نهادهاند ، انبوه چون يالهاى كفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند ، چنان كه نزديك بود استخوانهاى بازو و پهلويم را زير پاى فرو كوبند و رداى من از دو سو بر دريد . چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند . اما ، هنگامى كه ، زمام كار را به دست گرفتم جماعتى از ايشان عهد خود شكستند و گروهى از دين بيرون شدند و قومى همدست ستمكاران گرديدند . گويى ، سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مىگويد : « سراى آخرت از آن كسانى است كه در زمين نه
[ 49 ]
برترى مىجويند و نه فساد مىكنند و سرانجام نيكو از آن پرهيزگاران است » ( 1 ) .
آرى ، به خدا سوگند كه شنيده بودند و دريافته بودند ، ولى دنيا در نظرشان آراسته جلوه مىكرد و زر و زيورهاى آن فريبشان داده بود . بدانيد . سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده ، كه اگر انبوه آن جماعت نمىبود ، يا گرد آمدن ياران حجت را بر من تمام نمىكرد و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمكاران و گرسنگى ستمكشان خاموشى نگزينند ، افسارش را بر گردنش مىافكندم و رهايش مىكردم و در پايان با آن همان مىكردم كه در آغاز كرده بودم . و مىديديد كه دنياى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم كم ارجتر است . چون سخنش به اينجا رسيد ، مردى از مردم « سواد » عراق برخاست و نامهاى به او داد .على ( ع ) در آن نامه نگريست . چون از خواندن فراغت يافت ، ابن عباس گفت : يا امير المؤمنين چه شود اگر گفتار خود را از آنجا كه رسيده بودى پى مىگرفتى . فرمود : هيهات ابن عباس ، اشتر خشمگين را آن پاره گوشت از دهان جوشيدن گرفت و سپس ، به جاى خود بازگشت . ( 2 ) ابن عباس گويد ، كه هرگز بر سخنى دريغى چنين نخورده بودم كه بر اين سخن كه امير المؤمنين نتوانست در سخن خود به آنجا رسد كه آهنگ آن كرده بود . معنى سخن امام كه مىفرمايد : « كراكب الصعبة إن اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم » اين است ، كه اگر سوار ، مهار شتر را بكشد و اشتر سر بر تابد بينىاش پاره شود و اگر با وجود سركشى مهارش را سست كند ، سرپيچى كند و سوارش نتواند كه در ضبطش آورد . مىگويند : « اشنق الناقة » زمانى كه سرش را كه در مهار است بكشد و بالا گيرد . « شنقها » نيز به همين معنى است و ابن سكيت صاحب اصلاح المنطق چنين گويد . و گفت « اشنق لها » و نگفت : « اشنقها » تا در برابر جمله « اسلس لها » قرار گيرد گويى ، امام ( عليه السلام ) مىفرمايد : اگر سر را بالا نگه دارد او را به همان حال وامىگذارد . و در حديث آمده است كه رسول ( صلى اللّه عليه و آله ) سوار بر ناقه خود براى مردم سخن مىگفت و مهار ناقه را باز
[ 51 ]
كشيده بود ( شنق لها ) و ناقه نشخوار مىكرد . [ از اين حديث معلوم مىشود كه شنق و اشنق به يك معنى است ] . و شعر عدى بن زيد عبادى هم كه مىگويد : ساءها ما بنا تبيّن في الأيدي و إشناقها إلى الأعناق شاهدى است كه اشنق به معنى شنق است . معنى بيت ( از فيض ) : شترهاى سركشى كه زمامشان در دست ما نبوده رام نيستند ، بد شترهايى هستند .
منبع گزارش
سايت مركز ايراني اسلامي امام علي (ع) تورنتو كانادا
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید